به گزارش خبرگزاری حوزه، حضرت آیت الله مظاهری، سلسله دروس اخلاقی با موضوع «شرح چهل حدیث اخلاقی» داشته اند که مطالب شنیدنی و خواندنی این استاد اخلاق حوزه در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما خوبان خواهد شد.
- حدیث پانزدهم؛ بی ارزشی و ناپایداری دنیا
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری وَ یَسِّرْ لی أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی یَفْقَهُوا قَوْلی»
امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» در خطبهای، پس از هشدار نسبت به فتنه و فریب دنیا، آن را سرایی زودگذر و ناپایدار میخوانند: «فَإِنَّهَا عِنْدَ ذَوِی الْعُقُولِ کَفَیْءِ الظِّلِّ بَیْنَا تَرَاهُ سَابِغاً حَتَّی قَلَصَ وَ زَائِداً حَتَّی نَقَص»[۱]؛ میفرمایند: دنیا در نظر عاقلان و خردمندان مانند سایۀ در حال برگشت است، بدینگونه که وقتی آن را در حال گسترش میبینی، جمع میشود و وقتی که رو به افزایش مینگری، رو به کاهش میرود.
در این جلسه، به شرح همین جمله از خطبۀ آن حضرت میپردازیم.
دنیا در نظر امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» نظیر سایۀ زوال پذیر است. سایه چقدر ارزش دارد؟ چقدر اهمیّت دارد؟ امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میفرمایند: دنیا و آن چه در دنیاست، نزد افراد عاقل به اندازۀ سایه ارزش دارد. آن هم سایهای که در حال جمع شدن و کوتاه شدن است.
به قول شاعر:
هیچ اگر سایه پذیرد منم آن سایۀ هیچ // که نه از هیچ نشانی و نه از سایۀ هیچ
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در جای دیگر میفرمایند: «وَ اللَّهِ لَدُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِی عَیْنِی مِنْ عِرَاقِ خِنْزِیرٍ فِی یَدِ مَجْذُوم»[۲]؛ به خدا قسم، این دنیای شما نزد من از استخوان خوک که در دست بیمار جذامی باشد، پستتر است.
همچنین میفرمایند: «دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْز»[۳]؛ دنیای شما نزد من، از آب بینی بز کم ارزشتر است.
باید توجه شود که این هشدارها و این تشبیههای حیرتانگیز امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» مربوط به دنیای حرام نیست، بلکه آن حضرت دنیا به معنای عام و بهعبارتی، دنیای حلال را در نظر دارند؛ وگرنه دنیای حرام که جهنّم است و عقابهای سختی در دنیا و در آخرت خواهد داشت.
از دیگر مواردی که آن حضرت دنیای حلال را بی ارزش دانسته اند، این قضیه است که ابن عباس میگوید برای جنگ جمل در راه بصره بودیم.
در سرزمین ذی قار، خدمت امام«سلاماللهعلیه» رفتم که داشت کفش خود را پینه می زد. وقتی مرا دید، فرمود: بهای این کفش چقدر است؟ گفتم: چیزی نمیارزد. فرمود: «وَ اللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا»[۴]؛ به خدا سوگند، همین کفش بیارزش نزد من از حکومت بر شما محبوبتر است، مگر اینکه حقّی را با آن به پا دارم، یا باطلی را دفع نمایم.
حکومت امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»، مصداق دنیای حرام نیست که آن حضرت به خاطر حرمت آن، چنین تشبیهی به کار برند و آن را بیارزش بخوانند، بلکه وسیلهای برای تبلیغ رسالت پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و ادای وظیفه است، با این حال نزد ایشان هیچ ارزشی ندارد، مگر آنکه منجر به احقاق حقوق مردم گردد. با این وصف، حبّ ریاست و دل سپردن به آن و تشکیل حکومت همراه با ظلم و ستم، نزد امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» چه ارزشی خواهد داشت؟
نگرش امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» به دنیا و بیارزش و ناپایدار دانستن آن از کجا سرچشمه میگیرد؟ سببش معلوم است، اگر کسی بتواند از «انقطاع عنالنّاس» بگذرد و به «انقطاع الیالله» برسد، چنین نگرشی پیدا خواهد کرد.
«انقطاع عن الناس»، یعنی اینکه انسان از هر موجودی غیر از خدای سبحان، منقطع گردد و «انقطاع الی الله» به این معناست که به خداوند وصل شود. بریدن از همه چیز حتّی از خود و وصل شدن به خدا در همه چیز حتّی در استقلال خود را کمال انقطاع میگویند.
در مناجات شعبانیه میخوانیم: «إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّی تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّور»[۵]
انقطاع از تمام تعلّقات و وابستگیها به غیر خدا و اتصال به خدا، حجابها را میدرد و چشم دل انسان را باز میکند. به این حالت «تبتُّل» میگویند.
خداوند متعال در سورۀ مزمّل به پیامبر گرامی«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرماید: «وَ تَبَتَّلْ إلَیهِ تَبْتیلًا»[۶]؛ یعنی باید تمام توجّه به خدا باشد، هیچ کس دیگری در نظر نباشد، هیچ تعلّقی در دل نباشد، جز خداوند رحمان و رحیم.
اگر کسی بتواند توجّه خود را از غیر خدا قطع کند و تمام توجّهش به خدا باشد و هیچ چیزی به جز خدا، در دل او راه نیابد، دنیا و آنچه در دنیاست، در نظرش «کَفَیْءِ الظِّل»، میشود و سایۀ ناپایداری بیش نیست. چنین کسی اساساً توجّه به دنیا ندارد تا این که بخواهد روی آن حساب بکند یا ارزشی برای آن قائل گردد.
معنای زهد همین است. برخی فکر میکنند زهد به معنای گریز از دنیا و مذموم دانستن آن است، در حالی که برخی علمای علم اخلاق معتقدند همین ناخوش داشتن دنیا هم نوعی توجه به دنیاست و با معنای اصلی زهد در تعارض است. زهد یعنی بیتوجهی و بیاعتنایی به دنیا و بیارزش دانستن آن، و از نظر زاهد، برخوردار بودن و برخوردار نبودن از دنیا، مساوی است؛ اگر دنیا را بهدست آورَد، از آن خوشحال نخواهد شد، و اگر آن را از دست بدهد، ناراحت نمیشود و غصه نمیخورد. قرآن کریم میفرماید: «لِکَیْلا تَأسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحوُا بِما آتاکُمْ»[۷]
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نیز در اشاره به همین مطلب فرمودهاند: «لَا یُبَالِیَ مَنْ أَکَلَ الدُّنْیَا»؛ برای زاهد، تفاوتی ندارد که دنیا نصیب چه کسی شود؟
اگر انسان به اینگونه مقامها برسد، بالاترین لذّت معنوی را میبرد. یک لحظه به سر بردن در چنین حالاتی به تمام دنیا و آنچه در دنیاست، ارزش دارد.
پیامبر خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمودند: «الرَّکعَتانِ فِی جَوفِ اللَّیلِ احَبُّ الَیَّ مِنَ الدُّنیَا وَ مَا فیِهَا»[۸]؛ دو رکعت نماز شب، از دنیا و آنچه در دنیا است، برای من با ارزشتر است. چرا دو رکعت نماز نزد آن حضرت چنین ارزشی دارد؟ این چگونه نمازی است؟ نمازی است که در آن انسان وقتی حمد و سوره میخواند، بیابد خدا دارد با او حرف میزند، تمام توجّه او به خدا باشد و در هنگام گفتن ذکرها و دعاها، بیابد او با خدا حرف میزند و خدا توجّه به او دارد. یک لحظه از این نماز، بیشتر از دنیا و آنچه در دنیاست، ارزش دارد. این «الرَّکْعَتانِ فی جَوْفِ اللَّیْلِ» از باب مثال است، در حقیقت برمیگردد به این که، آنی و لحظهای از این حالت، در همین دنیا، از دنیا و آنچه در دنیاست بالاتر است.
مشهور است که حضرت عیسی«سلاماللهعلیه» حضرت مریم«سلاماللهعلیها» را زنده کرده، به ایشان گفتند: آیا میخواهید به این دنیا برگردید، گفت: بله، برای این که در روزهای بسیار گرم روزه بگیرم و در شبهای بسیار سرد وضو بگیرم و نماز بخواهم. حضرت مریم به مقامهای والایی رسیده بود و در عالم قبر و برزخ، در یکی از باغهای بهشتی بهسر میبرد.
در روایت میخوانیم قبر انسان، باغی از باغهای بهشت یا گودالی از گودالهای جهنّم است: «إِنَّ الْقَبْرَ رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّیرَانِ»[۹]. پس جایگاه حضرت مریم«سلاماللهعلیها» بعد از مرگ، دست کم یک باغ بهشتی است. با این حال، میخواهد به این دنیا برگردد، برای اینکه روزه بگیرد و نماز شب بخواند، یعنی لذّتش برای او از لذّت آن بهشت و باغ بهشتی هم بالاتر است. چرا بالاتر است؟ برای اینکه اگر انسان خدا را بیابد، نه بداند، بیابد که خدا یک وجود حقّۀ حقیقت و مستجمع جمیع صفات کمالات است، بیابد که این خدا دارد با او حرف میزند، خدایی که مستجمع جمیع صفات کمالات است، خدایی که منبع قدرت است و همۀ قدرتها از او سرچشمه میگیرد، خدایی که منبع علم است و همۀ علوم از او سرچشمه میگیرد، بالأخره خدایی که منبع همۀ فضایل و مستجمع جمیع صفات کمالات است، رفیق اوست و دارد با او حرف میزند، این خدا حکومت بر دلش دارد، دل او عرش خداست، در نماز حمد و سوره میخواند و خدا با زبانش دارد با او حرف میزند، معلوم است دیگر، یک لحظه از این حالت را به دنیا و آنچه در دنیاست، نمیدهد.
قرآن کریم میفرماید: «فَلَا تَعلَمُ نَفسٌ مَا اخفِیَ لَهُم مِن قُرَّةِ اعیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعمَلُون»[۱۰]
بعد از حمد و سوره، به رکوع میرود و با تواضع خاصی در مقابل خدا میگوید: «سبحانَ ربّی العظیم وَ بحَمده»، با خضوع در سجده میگوید: «سبحانَ ربّی الاعلی وَ بحَمده»، خدا هم توجه به او دارد، یعنی توجه خدا را مییابد. معلوم است که یک رکوع یا یک سجودش به دنیا و آنچه در دنیاست، ارزش دارد و و این نماز را با بهشت هم معاوضه نمیکند.
در معراج به پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» خطاب شد: یا احمد! گروهی از بندگان من در قیامت، منغمر در عالم وحدتند و مبهوت در جمال من میمانند، به اندازهای که هیچ چیز نمیبینند، هیچ چیز نمیخورند، تا جایی که حورالعینها و نعمتهای بهشتی و حتّی خود بهشت از آنان شکایت میکنند که خدایا، ما را برای این افراد خلق کردهای، امّا هیچ توجّهی به ما نمیکنند.
بهشت عالم حَیَوان است: «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ»[۱۱]؛ از این رو قصر و درخت و انهار و سایر نعمت های بهشتی حرف میزنند و یکی از لذّتهای اهل بهشت همین مکالمههاست که عالم بهشت با آنها دارد، امّا این بندگانِ خاص به بهشت و نعمتهای آن توجهی ندارند. به آنها خطاب میشود: بگذارید بندگانم من در حیرتشان باقی بمانند که این حیرت و بهت برای آنان بالاترین و بهترین لذّت است، بگذارید آنها منغمر در عالم وحدت باشند، برای اینکه لذّتشان همین است، آنان با من حرف بزنند و من با آنها حرف بزنم. در این حال، من به آنها نظر میکنم و در هر نظرِ من، سعۀ وجودی پیدا میکنند. [۱۲]
معلوم میشود در بهشت هم توقف برای اولیای خدا ممنوع است. اگر توقف باشد، برای اهل جهنّم است که آن هم معنای دیگری دارد. امّا برای اهل معرفت و سالکان الی الله توقف ممنوع است؛ در این دنیا به هر اندازه که بتوانند حرکت صعودی میکنند و بالا میروند، بعد هم در بهشت به حرکت خود ادامه خواهند داد.
تقریباً حجب ظلمانی برای آنها پاره شده و به مقام حجب نورانی رسیدهاند. هر قدمی که بر میدارند، حجابی را پاره میکنند، در هر قدمی به مقام قُرب الهی میرسند، امّا سیر آنان غیرمتناهی است، برای اینکه نمیتوانند به خود خدا برسند، حتی نمیتوانند به مقام قرب پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در معراج برسند، از اینرو مرتّب در حرکتند و تا خدا، خدایی میکند به حرکت خود ادامه میدهند. به قول روایتی که بیان شد، در هر حرکتی سعۀ وجودی پیدا میکنند، در هر حرکتی مقام قُرب پیدا میکنند، قُرب بعد از قُرب و قُرب بعد از قُرب و رو به بالا میروند.
معلوم است که چنین افرادی، به دنیا و آنچه در دنیاست، توجه ندارند. بندگانی که منغمر در این دنیا هستند و سر و کار با این حرفها ندارند، از این دست لذّتها نخواهند داشت. به همین خاطر است که نماز با حضور قلب در بین مردم نادر است. کم پیدا میشود کسی دو رکعت نماز با حضور قلب بخواند و در آن، از اوّل که میگوید: «الله اکبر» تا وقتی میگوید: «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»، مقام حضور داشته باشد و مقام شهود خود را حفظ کند. اهمیّت یک «الله اکبر» این نماز، از تمام دنیا بیشتر است، قیمتش هم بیشتر است. افراد عادی که به این مقامها نرسیدهاند، ممکن است دچار شبهه شوند که این حرفها یعنی چه؟ گاهی هم توجه به دنیا را توجیه میکنند و میگویند: اگر دنیا در حلال مصرف شود مطلوب است، و چنانچه در حرام بهکار گرفته شود، بسیار مذموم است.
این حرف غلط نیست، غیر شرعی هم نیست، امّا امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میفرمایند: «فَإِنَّهَا عِنْدَ ذَوِی الْعُقُولِ کَفَیْءِ الظِّلِ»[۱۳]؛ کسانی که عقل خود را به کار میاندازند و تفکر و تعقّل دارند، میفهمند که این دنیا هیچ ارزشی ندارد. یک قدم باید برویم بالاتر و آن این است که اساساً ما را خلق کردهاند که از این دنیا، به تمام معنا انصراف داشته باشیم.
باید در دنیا زندگی کنیم، باید تلاش و کوشش برای تأمین معیشت دنیا داشته باشیم، امّا توجه ما به دنیا نباشد. اگر کسی توجّهش و تمام توجّهش به خدا باشد، اصلاً این دنیا را نمیبیند تا ببیند در حلال مصرف میشود یا در حرام؟ چه میبیند؟ فقط خدا را میبیند. اگر چنین نباشد، نشانۀ آن است که مقام انقطاع عن غیر الله، هنوز حاصل نشده است.
کمال انقطاع آن است که امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میفرمایند: «مَا عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَ لَا طَمَعاً فِی جَنَّتِکَ لَکِنْ وَجَدْتُکَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُک»[۱۴]؛ خدایا من تو را فقط و فقط به خاطر خودت عبادت میکنم و عبادت من برای ترس از جهنّم یا به طمع بهشت نیست. خدا این نماز را قبول میکند. تا وقتی مقام انقطاع عن غیر الله و انقطاع الیالله نباشد، نماز مقبول نیست، از نظر فقهی صحیح است و قضا ندارد، امّا مقبول نیست. لذا در روایات میخوانیم بعضی از نمازها نیمی از آن پذیرفته میشود، بعضی یک سوم آن، برخی یک چهارم و بعضی یک پنجم تا آنجا که برخی یک دهم آن قبول میشود و بعضی از نمازها قبول نمی شود، مگر به اندازهای که نمازگزار توجه و حضور قلب داشته است: «إِنَّ مِنَ الصَّلَاةِ لَمَا یُقْبَلُ نِصْفُهَا وَ ثُلُثُهَا وَ رُبُعُهَا وَ خُمُسُهَا إِلَی الْعُشْرِ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یُلَفُّ کَمَا یُلَفُّ الثَّوْبُ الْخَلَقُ فَیُضْرَبُ بِهَا وَجْهُ صَاحِبِهَا وَ إِنَّمَا لَکَ مِنْ صَلَاتِکَ مَا أَقْبَلْتَ عَلَیْهِ بِقَلْبِکَ»[۱۵]
گاهی علاوه بر اینکه نماز قبول می شود، «مبرور» است و مورد تحسین خداوند نیز واقع می شود، یعنی خدا به آن نمازگزار آفرین میگوید. وقتی نمازگزار با مقام شهود نماز بخواند، به این معنا که در نماز خود خدا را بیابد و از همه چیز غیر از خدا منصرف گردد، به کمال انقطاع الی الله میرسد، به مقام شهود میرسد و خدا به او میگوید: بارکالله به نمازت!
خوشا به حال این افراد که «سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ»[۱۶] را قبل از بهشت، در همین دنیا و در نماز میشنوند، البته نه با گوش سر، بلکه با گوش دل، سلام و آفرین خدا را میشنوند. اینگونه افراد خدا را در دل خویش یافتهاند و دل آنها منوّر به نور خداست، پس در دل آنها، نور غیر خدا مثل نور شمع در مقابل خورشید است و هیچ جلوهای ندارد. اصلاً شمع را نمیبینند تا به نور آن توجه کنند. دنیا را نمیبینند تا ریاستش را ببینند، تا پولش را ببینند، تا لذّتش را بچشند. لذّتهای دنیوی که لذّت نیست، دفع ناراحتی و درد و الم است. آنها که منغمر در مادیّت هستند، لذّت واقعی ندارند، برای این که همۀ لذّتهای دنیا رفع موانع و نیازها و گرفتاریها است؛ مثلاً انسان گرسنه میشود و غذا میخورد و خیال میکند از غذا خوردن لذّت برده، در حالی که آن غذا، تنها گرسنگی او را رفع کرده است. سایر لذّتهای مادّی نیز چنیناند. از این جهت بعضی گفتهاند: در دنیا لذّت نداریم، امّا من عرض میکنم: در دنیا لذّت داریم و انسانهای حقیقی که به مقام آدمیّت رسیدهاند، لذّتهای واقعی را درک میکنند. لذّت آنها چیست؟ اینکه جزو اولیای خدا باشند، لذت آنها مراوده با خداست، حکومت خدا بر دل آنان است، مکالمه با خدا، یک قدری بروید بالاتر، معاشقه با خدا در دل شب، قرآن میخواند و بالاترین لذّت برایش همین است، برای اینکه میبیند با زبانش، خدا با او حرف میزند. این دیگر دفع الم نیست، راستی لذّت است، صددرصد لذّت است، امّا لذّتش، لذّت دنیا نیست، همین است که یک لحظه از آن، برای او از تمام دنیا ارزشمندتر است و یک ثانیه از مناجات در دل شب را با همۀ خوراکیها، همۀ پوشاکها، همۀ قصرها و خانهها و با همۀ ازدواجها، معاوضه نمیکند.
ما خلق شدهایم، برای رسیدن به همین مقامها، علاوه بر آن، ما طلبهها باید توجه داشته باشیم که طلبه شدهایم، برای اینکه به چنین جایگاهی برسیم و دنیا و آنچه در دنیاست، در چشم ما هیچ نباشد. پس چه چیزی در نظرمان باشد؟ فقط خدا، و برسیم به آنجا که خدا را بیابیم. تمام توجه ما خدا باشد و هیچ چیزی، هیچ کسی، جز خدا در نظر ما نباشد و دیگر از همه چیز منصرف شویم و همه چیز برایمان پوچ شود، جز خدا. واقعاً به قول امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» دنیا نزد ما «کَفَیْءِ الظِّلِ»[۱۷] باشد.
پی نوشت ها:
[۱] نهجالبلاغه، خطبه ۶۳.
[۲]. نهجالبلاغه، حکمت ۲۳۶.
[۳]. نهجالبلاغه، خطبه ۳.
[۴]. نهجالبلاغه، خطبه ۳۳.
[۵]. اقبال الاعمال، ص ۶۸۷
[۶]. المزّمّل، ۸: «و تنها به او بپرداز. »
[۷]. الحدید، ۲۳: «تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است شادمانی نکنید. »
[۸]. وسائل الشّیعة، ج ۸، ص ۱۵۶
[۹]. تفسیر القمی، ج ۲، ۹۴.
[۱۰]. سجده، ۱۷: «کسی نمیداند که در عالم غیب آنچه مایهی روشنی چشمهاست، برای شب زندهداران آماده شده است و این پاداش عملی است که انجام دادهاند. »
[۱۱]. عنکبوت، ۶۴ «و زندگی حقیقی همانا [در] سرای آخرت است؛ ای کاش میدانستند. »
[۱۲]. ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۲۰۰
[۱۳]. نهجالبلاغه، خطبه ۶۳.
[۱۴]. بحار الانوار، ج ۶۷، ص ۱۸۶.
[۱۵]. بحار الأنوار، ج ۸۱، ص ۲۶۰.
[۱۶]. یس، ۵۸: «از جانب پروردگار [ی] مهربان [به آنان] سلام گفته میشود. »
[۱۷]. نهجالبلاغه، خطبه ۶۳.